یکی از نویسندگان گمنام سنت می گوید:

هر کس در زندگی اش میتواند دو کارکرد داشته باشد:ساختن یا کاشتن .

سازندگان شاید سالها در کار خود باقی بمانند و سازندگی شان مدت ها طول بکشد . اما روزی فرا می رسد که کار آن ها به پایان برسد . در این هنگام باز می ایستند و در میان دیوار های خود ساخته محصور 

می گردند . هنگامی که ساختن پایان می گیرد زندگی معنای خود را از دست می دهد .

اما کسانی هستند که می کارند . اینان گاهی به هنگام تو فان و تغییر فصل ها رنج می برند و گاهی - به ندرت – خسته می شوند . اما یک باغ بر خلاف یک عمارت هرگز از رشد باز نمی ماند . و در همان زمان که نیازمند توجه باغبان است اجازه می دهد زندگی برای باغبان یک ماجرای عظیم باشد .

باغبانان در میان جمع یک دیگر را باز می شناسند چون می دانند در سرگذشت هر گیاه رشد سراسر زمین نهفته است .

حالا شما می سازید یا می کارید؟

حرفهای تلخ

 

زندگی سخت شده بود وقتی نبودی

کجا رفته بودی خیلی دنبالت گشتم

نه توی اتاقت بودی ، نه رو پشت بوم !

نه حتی رو خط میومدی !

اونقده پرسٍ جو کردم تا یکی دستمو گرفت آورد بالای سرت

گفت ایناهاش ، وقتی از خیابون رد می شد یه ماشین زد بهش

بعد آوردنش اینجا

فوری فوری که نه ولی آوردنش...

نمی فهمیدم اون چی میگفت

ولی حرفاش قهوای سوخته بود

مثل کیکای مامان وقتی که جزغاله میشدن

ولی تو توی قاب عکست می خندیدی

سکوت ...

مادر

پدر

من

تو

ما

سکوت ...