کوچه ها سوت وکورند

نه ستارهای می درخشد نه چراغی چشم به راه است

دیگر از کبوترانی که نامه ها را شوق پرواز بودند خبری نیست

لحظه ها رنگ ها را تقدیم دیو سیاه چشم می کنند

و شب خرامان خرامان پرواز می کند. 

ابرها

دلم گرفته برای پاییزهایی که گذشت

فرشته ای آرام می گرید

دیگر دیده نمی شوم و آرام به ابرهای نزدیک نگاه میکنم

باران خواهد بارید.

پشه ای با بالهای شیشه ای
از خط نگاهم عبور می کند.
وناله صفحه مشبک سبز بر میز
چرک نویس

ضرب بالهای شیشه ای در نگاهم می شود.