خانه
عناوین مطالب
تماس با من
دست نوشته ها...
دست نوشته ها...
روزانهها
همه
فصل بی عشقی
جدیدترین یادداشتها
همه
خداحافظی
[ بدون عنوان ]
[ بدون عنوان ]
[ بدون عنوان ]
[ بدون عنوان ]
I live in the strom
[ بدون عنوان ]
[ بدون عنوان ]
[ بدون عنوان ]
[ بدون عنوان ]
[ بدون عنوان ]
[ بدون عنوان ]
[ بدون عنوان ]
[ بدون عنوان ]
[ بدون عنوان ]
بایگانی
آبان 1384
2
مهر 1384
4
شهریور 1384
2
مرداد 1384
12
تیر 1384
3
آمار : 12817 بازدید
Powered by Blogsky
این روزا هر چی میخوام بنویسم ، ابر میاد وسطش
نمی دونم چرا شا ید چون دلم لک زده واسه بارون
از تویه کیفم سطل آشغال حرفا مو ( دفتر چمو میگم ) در میارم
یادم میاد شمار تلفن رو تویه یه برگه کوچیک نوشتم گذاشتم لاش
از لای دفتر چه چند تا حرف و کلمه می ریزه بیرون با پاکن می افتم دنبالشون
تیز فرار می کنن ، فا یده نداره با دستم می گیرمشون ،
تو یه دستم می شن زندگی تو اون یکی میشن مرگ
حرفا یی که باقی موندن جمع می شن ...
شماره تلفنت از لای دفتر جه زده بیرون
حرفا رو نگاه می کنم ،
حرفا نوشتن عشق
سپهر
شنبه 30 مهرماه سال 1384 ساعت 04:27 ق.ظ
9 نظر
باران خواهم شد
وقتی ابرهای چشمانم طاقت نیاورند
سپهر
جمعه 22 مهرماه سال 1384 ساعت 02:41 ب.ظ
8 نظر
آب راه زندگی که رو به تنگی و صحرا برود خدا را نزدیک تر احساس می کنیم.
سپهر
دوشنبه 18 مهرماه سال 1384 ساعت 03:49 ق.ظ
2 نظر
4
یادداشت
صفحه
1
2